شعری از بانوی هنرمند مرضیه زاهدی
ابد گرفتهام آری! ازل خدا حافظ
قرارِ عاشقیِ مبتذل خدا حافظ
من عاشقِ توام ای بهترینِ من، مادر!
بگو چگونه بگویم: “غزل حافظ”؟!
در آسمان که ندارم ستارهای دیگر
ونوس خسته نباشی! زحل خدا حافظ!
به طعمِ قهوهی تلخ و به چای گفتم، ها!
ز نانِ تازهی صبح و عسل خدا حافظ
دلم گرفته از این شهر و اخمِ آدمها
از این محلّه بریدم، محل، خدا حافظ!
عذابِ تازه کشیدم از عشق و غم خوردم
هوایِ بوسه ندارم، بغل خدا حافظ
سکوتِ ساحلِ ریشهر دوستت دارم
نشد سلام کنم، لااقل خدا حافظ